loading...

یه قُلُپ فلسفـــــه...

من همان قاصدکم که گاهی گذران از خیالت میگذرم...

بازدید : 3121
شنبه 16 اسفند 1398 زمان : 0:36

سخته.کجه. نابه‌جاست. این روزای از شکل افتاده، اولش یه گوله برف کوچیک بود، حالا ترسناک شده، بهمن شده، آوار شده. این روزا داره بهم سخت میگذره. یاد اون صحنه از سریال کره‌‌‌ای میوفتم که بعد از مدتها دست و پنجه نرم کردن بابت غمش، آروم قدم برداشت سمت دوستانش و آروم و اشک ریخت و خیلی آروم گفت: بچه‌ها، من، داره، بهم، سخت ، میگذره. چهارتا دوستش بغلش کردن و بابت اینکه به غمش اعتراف کرد احساس کردن حالش بهتر شده.

سرکار فشار بالایی رومه. نه که کار خاصی کنم، فقط به خاطر روحیه‌م. من آدم یک جا نشین کارمندی نبودم هیچوقت. حالا اینطوری شد که باشم. مسیر زندگیم به سمتی رفت که دیگه نشد اونی که انتخابش میکنم رو زندگی کنم، مسیر رفت به سمت قدم برداشتن تو تنها راه باقی مونده و اینو اون روز توی رستوران سر میز به بابا گفتم. ولی بابا فکر میکنه همیشه وقت هست. و این درد منو نادیده میگیره. سرکار دیده نمیشم. و گاهی بهم بی احترامی‌میشه. خبری از مزایا نیست. و با وجود کرونا هنوز هم هشت و نیم ساعت کار میکنیم. با یکی از رییسا درافتادم. بهشون گفتم من اصلا احساس نمیکنم اینجا بهمون احترام گذاشته میشه. شما فکر میکنید ما یه عده آدم نالایق از زیر کار درو ایم.کاش کرونا بگیرم بمیرم تا آخر عمر عذاب وجدانشو داشته باشید اگه قراره فقط به فکر خودتون باشید :)) و جالب اینه که همه‌ی اینارو به خنده گفتم. به قول یکی از بچه‌ها افتادیم تو رینگ و داریم فایت میکنیم. برام مهم نیست. این شرکت اینقدر حدش برام پایینه، که یه جاییه برای رفتن، نه موندن! بنابراین حداقل اینجا اون آدمی‌نخواهم بود که حرفای دلشو فروبخوره، و فقط آسیب ببینه. من برای این اولین شغل بی حقوق اشک ریختم چون نفسمو به شماره انداخته حالا رای مو عوض کردن به صبوری. به اینکه یه ذره بیشتر صبر کن اوضاع بهتر میشه و فلان. باشه.

ولی اون آدم اینقدر ناامنه که وقتی ازش انتقاد کردم افتاده سر لج. بد نیست. وقتی چیزی برات مهم نیست که از دستش بدی، بهت قدر میده که بجنگی. این کار برام مهم نیست گرچه چیزای زیادی یاد گرفتم ولی خب قرارم بر نموندنه پس با خیال راحت منتظر میشم ببینم قراره چی بشه. آسودگی جالبیه وقتی نترسی از دست دادن و راحت لجبازی کنی.

این روزا برنامه م اینه. کار و خواب و این لالوها زبان و گریه‌ی بسیار. دلم براش تنگ شده. کلاس خوبی میرم. فالم که نسبت به قبلنا چیزای بهتری توش نوشته میشه. مامان هنوز روم قرآن میخونه و فوت میکنه و بابا به شیوه‌ی خودش حمایت میکنه.

اونقدرام اوضاع بد نیست. پس چرا وقتی از رویا میام بیرون، فیلمی‌که دارم میبینم تموم میشه، آهنگی که دارم گوش میدم به سکوت تهش میرسه، هقی میزنم زیر گریه؟

تلاوت بسیار زیبا و دلنشین سوره مبارکه حجرات-آیات 7 تا 10- قاری ممتاز علی اکبر ملکشاهی
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 138
  • بازدید کننده امروز : 139
  • باردید دیروز : 136
  • بازدید کننده دیروز : 137
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 956
  • بازدید ماه : 3458
  • بازدید سال : 6420
  • بازدید کلی : 8822
  • کدهای اختصاصی